هنگام گشت و گذر در صفحات وبسایتها و شبکههای اجتماعی ممکن است به صورت اتفاقی با چیزی روبرو شوید که شما را با خود به چندین سال قبل ببرد و خاطرات تلخ و شیرین آن دوران را برایتان تداعی سازد، بازیهای ویدیوئی یکی از آن مواردی است که خیلیها با آنها خاطرات شیرین و تلخی گذراندهاند اما الان در میان انبوهی از فعالیتهای مختلف آن خاطرات دفن شده و شاید یک یا چنیدن عکس و ویدیو، خاطرات آن دوران را مجددا برایتان زنده سازد.
این خاطرات خاطراتی هستند که به بخشی از زندگی ما تبدیل شدهاند و یادآوری آنها قطعا خوشایند همه خواهد بود، حتی اگر خاطرات تلخی نیز با آنها داشتهاید. امروز تصمیم گرفتیم تا گلچینی از بازیهای خاطرهانگیز را گردهم آوریم و تا تجدید خاطرهای داشته باشیم بر اتفاقات تلخ و شیرین دوران نوجوانی و کودکیمان. در این مقاله سعی شده تا از تمام سبک ها و موضوعات داستانی گنجانده شود، با ترنجی همراه باشید.
امروزه کسی پیدا نمیشود که نداند IGI چیست؟ پروژه IGI یا Project Im going in یکی از آن بازی هایی است که اگر تجربه نکرده باشید نصف عمرتان بر فنا است، ساده تر بگوئیم نصف بیشتر خاطرات نوجوانی گیمرهای کنونی با دوگانه IGI سر شده است. حتی گیمرهای دهه هشتادی هم اگر آن را تجربه نکرده باشند حداقل اسم آن را شنیده و اطلاعاتی از آن نیز دارند. بازی IGI حول محور شخصیت دیوید جونز(David Jones)، که کماندویی زبده و کارکشته است میچرخد که به دلیل تبحر و مهارتهای زیادش در انجام ماموریتها سخت و مختلف برای انجام ماموریتهای ویژه انتخاب شده است.
بازی IGI که در کشور ایران به حمله به اردوگاه معروف بود، در عمل نیز همینطور است و میتوان گفت تقریبا تمامی ماموریتهای بازی با حمله به اردوگاه و پایگاههای دشمن صورت میگرفت. نسخه اول از این شاهکار کماندویی جهان دارای داستانی ساده، بدون ابهام، نسبتا خطی و بدون پیچیدگی خاصی سپری میشود.
تنوع مراحل و محیطهای بازی در زمان خود یک شاهکار به شمار میآمد، دوگانه IGI بازیباز را از شب های سرد روسیه، مناطق با پوشش گیاهی اوکراین، سایراروپای شرقی و روزهایی بر فراز کوههای بلند پوشیده از برف گرفته تا مناطق کویری مصر و زندان و کاخهای آن تا برسد به مناطق پوشیده از جنگلهای کشور چین همگی در این بازی به نحوی زیبا ترتیب داده شده است.
اما در نسخه دوم داستان بازی پیشرفت بسیار زیادی نسبت به نسخه اول داشت و این بار شاهد پیچیدگیهای خاص داستانی، سختیها و مصائب زیادی که دیوید جونز با آنها روبرو میشد، خیانت و از پشت خنجر خوردنهای نا بههنگام و بسیاری موارد دیگر بودیم که به راستی سربلند بیرون آمدن از آنها، دیوید جونز را به قهرمانی تبدیل میکرد و پیش از هرچیز ذهن گیمر را فراتر از ماموریتی برای پیداکردن چیپهای ای.ام.پی خواهد برد.
اگر بگوئیم این بازی و شخصیت فوقالعاده دوست داشتنی دیوید جونز الگوی جوانان امروزی برای تبدیل شدن به یک شبه کماندو یا حداقل مشوقی برای کسب مهارتهای مختلف آن بوده، اصلا و ابدا گزافهگویی نکردهایم. بگذارید رو راست باشیم، امروزه افراد زیادی هستند که با تجربه بازیهای مختلف زمانی که به یک شخصیت علاقهمند میشوند، شخصیت آنان نیز بر اساس رفتار، گفتار و کردار شخصیتهای بازی شکل میگیرد. به شخصه وقتی پای رایانه مینشینید حس واقعی کماندو بودن به شما دست میداد.
شاید با دیدن گرافیک این بازی در همان ابتدا دست روی کلید Esc برده و Exit را بزنید اما دست نگهدارید. اگر این بازی را در همان سالهای 2002 و 2003 تجربه میکردید آیا بازهم چنین نظری داشتید؟ قطعا خیر، زیرا این بازی در زمان خود یک بازی تمام عیار محسوب میشد. داستان زیبا، گرافیک عالی، تنوع زیاد در سلاحهای بازی، تنوع در نحوه پیشبرد بازی، صداگذاری حرفهای و افکتهای عالی باعث میشد لقب شاهکار، برازنده این دوگانه عناوین اکشن کماندویی باشد.
پرونده IGI با همین دوگانه بسته شد و برخلاف انتظارات دیگر ادامه سری این عناوین ساخته نشد. گرچه اگر یک سرچ ساده کنید تا IGI 7 را هم میتوانید پیدا کنید ولی هیچکدام از این عناوین اصلی نبوده و صرفا نسخه های مشابه هستند. حداقل از طرف شرکت تقلا و تلاشی برای ادامه این سری محبوب صورت نگرفت در صورتی که بازیهای هم دوره IGI برای ارتقا داستانی بازیهایشان پای شخصیتهای جنگ جهانی دوم را به جنگهای مدرن کشاندند.
(COD 1 TO COD 4 MW 1)
هرچه گشتیم عنوانی بهتر از وحشت سرد (COLD FEAR) برای دومین عنوان از بازیهای خاطره انگیز پیدا نکردیم، اگر صادق باشیم این عنوان سعی داشت تا رقیبی قدر و نمایندهای لایق برای بازیهای سبک ترس باشد به همین دلیل نیز در ابتدای داستان تا انتهای آن نکات کلیشهای و کپی پیستهای داستانی سایر عناوین را نمیتوان در این عنوان پیدا کرد و این عنوان سعی داشت تا جای ممکن نوآوریهای زیادی در گیمپلی و داستان داشته باشد. هرچند که در ساخت مخلوقت نیمنگاهی به سری RESIDENT EVIL داشته است.
داستان بازی از آنجا شروع میشود که کشتی بزرگ ماهیگیری کشور روسیه در دریا دچار مشکلات عجیب و غریبی میشود و به همین دلیل با ناوگان دریایی ایالات متحده آمریکا ارتباط برقرار کرده و درخواست کمک فوری میکند، هلیکوپتری حامل دو دسته از تکاوران دریایی ایالات متحده جهت بررسی اوضاع خود را به کشتی ماهیگیری رسانده اما در همان اوایل گشت و گذار تیم آلفا غافلگیر شده واز تیم براوو درخواست کمک کرده، تیم براوو به محض رسیدن به موقعیت تیم آلفا با جنازههای تکهپاره تیم روبرو شده و خود نیز غافلگیر شده و به این ترتیب سرنوشت شومی که در انتظار هر دو تیم بود رقم میخورد.
پس از این اتفاقات یکی از مامورین CIA با ملوان محلی مستقر در آن نقطه به نام تام هنسن (Tom Hansen) تماس گرفته و از وی درخواست میکند خود را سریعا برای بررسی اوضاع به کشتی برساند و در واقع نقطه شروع باز از همین جاست. تام هنسن پس از بررسی کشتی و درگیری با مخلوقت عجیب و غریبی پی میبرد که کشتی دچار یک حمله بیولوژیکی شده است و تا انتهای راه تنها است و باید از پس تمام مشکلات به تنهایی بر بیاید.
روند بازی COLD FEAR تا حدودی تداعیکننده سه نسخه اول بازی RESIDENT EVIL است که باید اتاقها، انبارها، دفترها و سایر نقاط را برای پیشبرد بازی و پیدا کردن وسایل لازم جهت ادامه داستان به خوبی جستجو نمائید.
کار بر روی محیط بسیار خوب و قابل قبول ارزیابی میشود که نشان میدهد شرکت سازنده مهارت خاصی در خلق محیطهای ترسناک دارد، گرافیک بازی بسیار خوب پرداخته شده و صداگذاری در سطحی عالی قرار دارد، داستان بازی به طور کلی در دو قسمت دنبال میشود که اول از کشتی شروع شده و پس از گذر مراحل به یک پایگاه دریایی روسیه که خود آن نیز درگیر آلودگیهای بیولوژیکی ناشی از طغیان ویروس است میرسیم.
نحوه کنترل و گیمپلی بازی شامل دو حالت سوم شخص وبا زاویه دوربین ثابت همانند سریهای کلاسیک RESIDENT EVIL است.
تنوع در سلاحهای مورد استفاده ، داستان زیبا، محیطهای ترسناک و متنوع، طراحی حرفهای مخلوقات و درنهایت ایجاد حس سردرگمی و پیچیدگیهای خاص داستانی سبب شده تا بتوان این عنوان را نه تنها رقیبی قوی برای سایر عناوین ترسناک دانست بلکه روزنههای امید برای نسخههای بعدی آن نیز وجود داشته باشد.
نوبتی هم که باشد نوبت نام بردن از یک عنوان داستانی استراتژیک است، این بار در بخش سوم قصد داریم شما را به تمدنهای بزرگ روم باستان در عصر سزار آگوستوس کبیر ببریم، به جرات میتوان گفت این بازی یکی از بهترین بازیهای استراتژیک ساخته شده تا کنون است، همانند سری بازیهای افسانه قلعهها (Stronghold Legends)، این بازی نیز شما را در نقش یک فرمانروا از اقوام مختلف و نامآشنای رومی قرار میدهد، در این بازی ساخت و ساز نقش مهمی را داراست و برای شروع و بقای حکومت خود باید دست به ساخت انواع و اقسام ساختمانها از قصابی و دامداری گرفته تا داروسازی و سربازخانه بزنید.
نکات زیادی که سبب میشود این عنوان از سایر عناوین استراتژیک فاصله زیادی بگیرد، توجه و تمرکز بسیار دقیق تیم سازنده بر واقعگرایی اتفاقات و تحولات درون بازی است.
به عنوان مثال برای پیشرفت و توسعه و انجام بهتر امورات شما باید دانش ساخت تمام زمینههای بازی از جنگاوری گرفته تا پزشکی و دارو سازی را دنبال کنید و آنها را با تحقیقات خود توسعه دهید. همچنین نکتهای که جالب توجه است این است که هر قوم یا اقوامی در این بازی دارای یک توانایی و شعار مخصوص خود است، یک قوم در جنگاوری، قومی دیگر در ساختمان سازی، قومی دیگر در کسب ثروت و بدین ترتیب هر قومی را بنابر توانایی مورد نیاز خود انتخاب میکنید.
قلمرو نقشه بازی بسیار گستردهتر از آن چیزی است که حتی تصورش کنید، کل اروپا در دست شماست و باید با رفتن به هر مناطق مشکلات جامعه را برطرف کرده، کیفیت شهرسازی را بالا برده، فرهنگ مردم را اعتلا بخشیده، دشمنان خارجی را شکست داده و امنیت و آسایش را برای مردم تامین نمائید و بدین ترتیب سیر تحولات تاریخی روم باستان را رقم بزنید.
این بازی یک عنوان بسیار عالی برای مدیریت منابع و امکانات میباشد، امکانات زیباسازی شهرها به شکلی زیبا و واقعی همانند دنیا واقعی به تصویر کشده شده است، تاثیر رویدادها و اتفاقات مختلف بر یگدیگر نیز از سایر نکات جالب بازی است. گرافیک، گیم پلی، صداگذاری، داستان و واقعیتگرایی به مقدار بسیار زیاد سبب شده تا این عنوان جزو برترینهای سبک استراتژیک قلمداد شود.
بازی مبارزان آزادی همرده IGI خود یکی از بزرگترین خاطرات گیمرهای کنونی به شمار میآید، عنوانی که هنوز هم اگر اغراق نکرده باشیم از لحاظ داستانی و گرافیک و گیمپلی اصلا و ابدا چیزی کم ندارد با اینکه عنوانی بسیار قدیمی است، این بازی حول محور جنگهای کلیشهای و بسیار تکراری شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا میچرخید که البته با نگاهی نوآورانه این کلیشهای بودن داستان خیلی زود رنگ میبازد و بازیباز عاشق داستان خواهد شد.
داستان بازی از آنجا شروع میشود که به دنبال منازعات و درگیریهای لفظی مقامات سیاسی شوروی و آمریکا، به ناگاه و در کمال ناباوری شوروی به ایالات متحده آمریکا یورش برده و در کمترین زمان ممکن آمریکا سقوط کرده، دولت سرنگون، ارتش زمینگیر و پلیس درمانده میگردد.
در این میان است که اولین جرقههای مبارزات آزادی خواهانه رخ میدهد، مردم با ایجاد دستههای کوچک و یورش به پادگانهای تصرف شده مجهز و آماده برای بیرون کردن متجاوزان شوروری از خاک خود میشوند، شخصیت اصلی بازی کریستوفر استون (Christopher Stone) یک لولهکش ساده ساختمانی است که زندگی سادهای با برادر بزرگترش تروی استون (Troy Stone) را میگذراند.
در پی حمله شوروی به آمریکا، کریس به ناگاه با حمله سربازان به مردم شهر روبرو میشود و پس از آنکه با چندی دیگر از مردم شهر موفق به فرار به داخل آبراهای فاضلابی میشود تصمیم به ایجاد یک گروه مقاومت میگیرد و بدین ترتیب اولین هسته مقاومت مردمی را با ایجاد اتحاد میان برادران هم وطنش و ساخت گروه مقاومت منهتن شکل میدهد.
بدیت ترتیب رهبری گروه با کریس استون موفق میشوند که کوچه به کوچه، خیابان به خیابان و محله به محله را از دست سربازان شوروری آزاد سازند و امنیت و آرامش از دست رفته را به مردم بازگردانند.
روند بازی بدین شکل است که در هر فصل تابستان، پائیز و زمستان در هر بخش شهری چند نقشه از هر محله در دسترس میباشد که باید با درخواست از همرزمان خود آنها را با خود همراه ساخته و هر محله و خیابان را از وجود سربازان شوروی پاک نمود و درنهایت پس از رسیدن به نقطه نهایی با پائین کشیدن پرچم شوروی از مهمترین ساختمان(مانند اداره پلیس، آتش نشانی، بیمارستان، بندرگاه و…) مرحله را به اتمام برسانید.
در طول هر مرحله شما با یک سری از ماموریتهای فرعی نیز روبرو هستید که با انجام آنها فواید زیادی در سایر بخشها به شما خواهد رسید به عنوان مثال اگر در بخش شمالی هلیکوپتر دشمن را در آشیانه منفجر کنید در بخش جنوبی دیگر هلیکوپتر مزاحم شما نخواهد شد یا اگر پل عبور و مرور را در بخش جنوبی منفجر کنید دیگر در بخش شمالی شاهد صفآرایی ماشینهای نفربر دشمن نیستید.
همچنین با گشت و گذار و پیدا کردن مردم مجروح در گوشه و کنار شهر و مداوای مصدومین، یک نوار زرد رنگ آزادیخواهی پر خواهد شد که با هر بار پر شدن آن میتوانید همرزمان بیشتری را با خود همراه سازید و بدین ترتیب ابتکار عمل در میدان نبرد را به دست گیرید.
همانطور که در ابتدا هم گفتیم این بازی دارای داستان زیبا، گرافیک بسیار عالی، گیمپلی روان و خوش دست و صداگذاری حرفهای و محیط مبارزهای بسیار طبیعی میباشد که هنوز هم میتواند همانند گذشته درخشان عمل کند. سلاحهای در دسترس بازیباز همگی ساخت شوری است و بهتر است بگوئیم که خبری از حتی یک پوکه فشنگ M-16 نیست، چه رسد به سرباز یا ابزار و ادوات آمریکایی که البته این عیب گرچه خیلی هم چشم میآید اما سایر بخشهای بازی آنقدر خوب و جذاب کار شده است که این نکته منفی را عملا نادیده میگیرید. تنها سلاحهای آمریکایی در بازی یک آچر لولهگیر قرمز و کوکتل مولتو است J (شوخی)!
مقام پنجمین بازی خاطرهانگیز لیست، تنها میتواند به یکی از سهگانه ویچر برسد، قبل از هرچیز این را بگوئیم ماجراجویی و اقدام به موقع شرکت سازنده سبب شد تا ویچر 3 برخلاف دو نسخه قبلی اسم و رسمی در کند و خود صاحب سبکی در دنیای عناوین نقشآفرینی دارای جهان گسترده شود، اما اگر به قبل ازاین دو نسخه برگردیم و نگاهی بر نسخه اول بیندازیم نکات زیادی را مییابیم که میتوان درباره آنها حرف زد.
اگر نگاهی به اسم طلوع گرگ سفید (Rise of White Wolf) بیندازید بی شک پی خواهد برد که این نسخه اولین نسخه سهگانه ویچر است. نقطه شروعی که در نهایت به ویچر 3 رسید و شاهکار فوقالعادهای از آب در آمد.
ویچر به دستهای از افراد اطلاق میشود که پس از گذراندن دورههایی بسیار سخت و طاقتفرسا، تواناییهای جدیدی به دست میآوردند که به صورت معمول برای شکار هیولاها از این تواناییها استفاده میکنند، به صورت کوتاهتر بگوئیم ویچرها، جادوگران شمشیرزنی هستند که وظیفه پاکسازی تمام مناطق را از وجود هیولاها را دارند که وظیفه شکار هیولاها نیز تنها از ویچرها ساخته است نه افراد معمولی.
داستان بازی از جایی شروع میشود که ویچر داستان ما یعنی گرالت او ریویا (Geralt of Rivia) در اثر اتفاقی حافظه خود را از دست داده و توسط دوستانش به قلعه ویچرها یعنی Kaer Morhen بازگردانده میشود. همزمان با بازگشت گرالت اتفاقی رخ میدهد که آرامش قلعه را به طور کامل بهم میریزد.
گروهی با اسم سالامندرا به قلعه ویچرها یورش برده و همزمان با این یورش ویچرها نیز شروع به دفاع از قلعه میکنند، پس از دفع حمله این گروه ناشناخته و کشته شدن جوانترین ویچر قلعه به دست رئیس گروه سالامندرا، ویچرها از هم دیگر جدا شده و به صورت جداگانه به دنبال عامل و مقصر این اتفاقات بگردند.
در این راه گرالت با شخصیتهای جدید، مکانهای جدید، دشمنان جدید و بسیاری موارد دیگر روبرو میشود و بدین ترتیب ماجراجویی گرالت مرحله به مرحله پیش میرود تا آنکه پی میبرد وی دشمنانی فراتر از گروه سالامندرا دارد.
پیشبرد بازی به این صورت است که ویچر پس از اتمام کارهای مختلف در هر منطقه به منطقه جدیدی پا میگذارد، در طول بازی با دو نوع از ماوریتها روبرو هستید، اول ماموریتهای اصلی بازی که در واقع داستان را پیش میبرد و ماموریتهای فرعی که با انجام آنها میتوانید دستمزدی بگیرید یا آیتمهای خاصی را پیدا کنید.
گرافیک بازی در زمان خود بسیار عالی بوده و چیزی کم ندارد، افکتها به خوبی کار شده و حتی در نسخههای ادیشن(Enhanced Editions) افکت ها و گرافیک بازطراحی شده و به روزتر گشته است. تمرکز عمده شرکت سازنده بر داستان بازی بوده به نحوی که از هر جهت که نگاه کنیم داستان یک سر و گردن بهتر از گیمپلی یا گرافیک و صداگذاری است.
حرف از گیمپلی شد، این بازی دارای یک گیمپلی ابتکاری و البته در نوع خود جالب توجه است بدین شکل که شما ابتدا باید از بین چندین روش مبارزهای که با شکلهای خاصی نشان داده شدهاند متناسب با دشمنان خود یک روش را انتخاب کنید، سپس نشانگر شمشیر را روی دشمن قرار داده و با یک کلیک فن و تکنیک انتخاب شده روی دشمن اجرا میشود. روشهای دیگر ممکن است نهتنها کارآمد نباشند، بلکه سر خود را با آنها به باد دهید پس باید در انتخاب روش مخصوص و مناسب هر کدام از دشمنان دقت لازم را داشته باشید.
هرچقدر از داستان حرف بزنیم بازهم کم گفتهایم، به دلیل آنکه این بازی بر اساس کتابهای نویسنده مشهور لهستانی آندره سپکووسکی اقتباس شده دارای داستانی شدیدا قوی و پر جزئیات، درونگرایانه و بسیاز زیبا و دوستداشتنی است که هر گیمری پس از چند ساعت عاشق داستان آن خواهد شد، داستانی که به جرات میتوان گفت نقطه مقابل داستانهای فانتزی و طراحی بچگانه کارکترهای ژاپنی و آسیایی میباشد.
( تاکید طراحان ژاپنی بر زیبایی چهره و سیمای کاراکترها قطعا خوشایند همه نبوده و از این لحاظ سری ویچر با تکیه بر واقعگرایی شخصیتی دوستداشتنی ساخته است ).
آیتمهای مورد استفاده بسیار زیاد و متنوع بوده، از سکه گرفته برای خرید و فروش تا پنیر و ماهی برای سیر شدن. متاسفانه یکی از ایرادات بازی و به نوعی تنوع کم در زرهها و سلاحهای بازی است که اگر از این مورد چشم پوشی کنیم قطعا عیب و ایراد دیگری که دل گیمر را بزند نخواهیم یافت.
موسیقیهای بازی بسیار خوب کار شده و حس و حالی دیگر به بازی و داستان آن میدهد و قطعا نمیتوانید زیبائی آن را درک کنید مگر با تجربه نزدیک آن، موسیقیهایی که برپایه آلات موسیقی محلی کشور لهستان (زادگاه ویچرها) ساخته و پرداخته شده و از نکالت مثبت بازی به شمار میآید.
در این پست 5 بازی ویدیوئی خاطرهانگیز را مشاهده کردید که گذشته بسیاری از گیمرهای کنونی با آنها رقم خورده است، اگر به هر دلیل فکر کردید جای این بازیها این جا نیست اصلا از دست ما دلخور نشوید چون که اگر قرار بود حتما از بازیهای شدیدا نام آشنا مانند GTA-SA اسم ببریم دیگر خواندن این پست چه ارزشی داشت؟
تلاش ما بر این بود تا نگاهی به عناون برتری داشته باشیم که کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند و نسبت به سایر بازیها از آنها کمتر صحبت شده است، در حالیکه بازیهای بسیار عالی و ساخته شده شرکتهای توانمندی هستند که فقط شناخت ما از آنها همانند سایر مردم جهان شاید نباشد،فردا با قسمت دوم این مقاله همراه ما باشید.
نظر شما در این باره چیست؟ شما با چه بازیهایی خاطره دارید؟ نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.
Igi بی نظیر بود یادمه با عموم کلی بازی میگدیم
*میکردیم
متاسفانه من خیلی حوصله بازی ندارم. منظورم اینه که اگه یه مرحله زیادی طول بکشه و نتونم ردش کنم کلا بیخیال بازی می شم! IGI و Cold fear هم جزو این بازیها بودند! ولی بازی Freedom Fighters رو خیلی دوست داشتم.چند باری بازیش کردم و اگه درست یادم باشه حتی نوع لول سخت اش رو هم بازی کردم! Mortyr رو هم معرفی کنید. اون هم زمان خودش بازی خوبی بود.
من اصلا به بازیهای اکشن علاقه ندارم و بازیهای فکری و ترسناک و مخصوصا استراتژیک رو خیلی دوست دارم.
به نظر من خاطره انگیزترین بازی سری رزیدنت اویل بود که اکثر گیمرهای دهه شصت مثله خودم بازیش کردن.به نظرم بازیهای اویل 1 و 2 و مخصوصا اویل 3 بهترین بازیا تو اون دوران بودن تو بازیهای سبک استراتژیک هم افسانه قلعه ها رو خیلی خیلی دوست داشتم و چندین بار بازیش کردم و متاسفانه تو بازیهای استراتژیک هنوز هم بازی ای نبوده که مثل افسانه قلعه ها قشنگ باشه و نظرمو به خودش جلب کنه البته این نظر من بود و شاید نظر بقیه با من متفاوت باشه که کاملا قابل احترامه
سالام آقای علیرضائیان. اگر اشتباه نکنم قرار بود قسمت دومش رو دیروز کار کنید. خبری نشد؟