اثبات وجود خداوند از چالش های دائمی بین خداباوران و خداناباوران بوده و هست. برداشت های اشتباه از وجود خداوند یکی از دلائل مهم این اختلاف نظرها است . تفکر و توجه بیشتر به نشانه هائی که قابل دسترس همگان است می تواند تأثیر مثبتی در شناخت حقایق عالم داشته باشد.
اثبات وجود خداوند از چالش های دائمی بین خداباوران و خداناباوران بوده و هست. برداشت های اشتباه از وجود خداوند یکی از دلائل مهم این اختلاف نظرها است . تفکر و توجه بیشتر به نشانه هائی که قابل دسترس همگان است می تواند تأثیر مثبتی در شناخت حقایق عالم داشته باشد. یکی از این نشانه ها پی بردن به منشأ صفات انسان و درک عمیق تر این موضوع است که هر صفتی در انسان وجود دارد اصل آن در عالم لایتناهی هست و هرکسی بنا بر ظرفیت خود از نیروی روح برای فعال شدن این صفات استفاده می کند. قائل شدن صفات خدائی و شیطانی به همین دلیل کار صحیحی نیست و اصل وحدت را مورد سؤال قرار می دهد، زیرا اگر معتقد باشیم که عالم وحدت یک است و کل نیروهای عالم نشأت گرفته از خداوند و تحت فرماندهی او می باشد، دیگر نمی توانیم هیچ چیزی را در عالم به غیر او نسبت دهیم. ولی این که چرا افراد از داشتن بعضی صفات منع شده اند و بعضی صفات از نظر اخلاقی مورد پسند نیست، به دلیل رعایت نکردن تعادل در صفات است. مثلاً صفت خشم مورد ملامت است به دلیل این که سبب بسیاری رفتارهای نا متعادل در انسان ها می شود. همین خشم را در مواردی مانند سیل، زلزله، طوفان یا سایر بلایای زمینی و آسمانی به خدا نسبت می دهند و می گویند حتماً خدا برای تنبیه انسان ها به آن ها خشم گرفته است. اگر به عمق این حوادث دقیق شویم می بینیم که این به ظاهر بلایا به دنبال خود آبادانی هائی دارد و نتایج بسیار خوبی می تواند برجای بگذارد.
مثلاً زلزله ، درست است که سبب تحول(مرگ) و یا مجروح شدن و بی خانمان شدن عده ای از افراد می شود، ولی اگر زمین با تکان های زلزله در نقطه ای گازها و مواد اضافی خود را خارج نکند، امکان دارد که این امر باعث انفجار و نابودی زمین شود. از طرفی تخریب خانه های سستی که با تکان های زمین فرو ریخته اند سبب می شود که سیستم های جدید مهندسی به کار بی افتد و خانه هائی محکم تر برای مردم ساخته شود. چنانچه می بینیم در کشورهای زلزله خیزی مانند ژاپن، به دلیل رعایت اصول صحیح مهندسی و معماری، زلزله ها قادر به تخریب ساختمان های بسیار بلند هم نیستند.در مورد سیل هم می بایست گفت که درست است که این امر ایجاد خرابی هائی می کند و عده ای را دچار زحمات زیاد می سازد، ولی آبی که در نقاطی جمع می شود وارد زمین شده و با پر کردن فضاهای خالی در دل زمین سبب انباشته شدن و ازدیاد آب های زیر زمینی می شود که برای زندگی بشر از ضروریات بسیار مهم به شمار می رود.
یک نکته ی دیگر در مورد حوادثی این چنینی ، جلب دوستی و محبت همگانی است که برای جوامع بسیار ضروری می باشد، همدلی افراد یک جامعه در مورد آسیب دیدگان از این بلایای طبیعی حس عشق و محبت را در فضای جامعه قوی تر می کند و این امر می تواند به حل بسیاری از مشکلات جامعه کمک کند. پی آمدهای دیگری هم به دنبال این حوادث هست که می تواند آثار مثبتی روی زندگی مردم بگذارد. مثلاً دست و پنجه نرم کردن با مشکلات سبب می شود که ذهن و آگاهی افراد رشد بیشتری کرده و حواس خود را برای مقابله با آن ها بهتر به کار بگیرند. حتی اگر خوب فکر کنیم می بینیم که شادی و مسرتی که بعد از ترمیم خرابی ها ایجاد می شود بازهم لطف دیگری است که اگر آن غم و فشار نبود نمی توانست حاصل شود.
در مورد خشم در انسان هم اگر این نیرو تحت کنترل باشد و شرایطی ایجاد نکند که حس تفکر را از کار بی اندازد، در مواقعی می تواند مفید واقع شود. مثلاً کسی که ببیند ظلمی به انسان یا حیوان یا هر موجود دیگری شده ، بدون این که خود بخواهد از این موضوع خشمگین می شود، ولی می بایست این خشم را کنترل کند و به شکلی از این نیرو استفاده کند که سودش به مراتب بیش از زیانش باشد. در درجه ی اول با زبان خوش و الفاظ نیکو می بایست عامل ظلم را متوجه رفتار اشتباهش بکند، اگر تأثیر لازم را نکرد با تذکر تندتر و اِعمال فشار آن فرد را از عمل اشتباهش بازدارد. این کار در واقع به کار بردن نیروئی بازدارنده در برابر نیروی فرد ظالم است. اگر این نیروها در انسان ها و حیوانات نبود هرگز نمی توانستند در برابر نیروهای مهاجم از خود دفاع کنند. بنابراین اگر کلیه ی حواس انسان و صفاتش در جای مناسب و به میزان تعادل استفاده شود ، نه تنها مضر نیستند بلکه مفید و دارای کارآئی مثبت هم هستند.
نکته ای که در این جا می توانیم بیاموزیم این است که همان طور که از تمام عناصری که در عالم وجود دارد به میزان متناسب در انسان هم وجود دارد، تمام قدرت ها و صفاتی هم که در عالم وجود دارد به میزان متناسب در ما انسان ها هم هست. این هم یکی از دلایل روشن برای پی بردن به وحدت عالم لایتناهی است، زیرا شباهت های بی شمار در ساختار و نیرو و عناصر در کل عالم هستی و اشتراک آن در همه ی موجودات به میزان مورد نیازشان ، نشان دهنده ی وجود نقشه و ساختاری یک پارچه و واحد در عالم است.
مطلب دیگر، کنترل و اداره ی نیروهای اجزاء توسط نیروهای قوی تر و مافوق آن هاست. این امر در زندگی ما انسان ها بخصوص در هر زمینه ای خود را نشان می دهد. در یک ارتش منظم رسته های مختلف هریک تحت فرماندهی مافوق خود قرار دارند و مجموعه ی یک رسته هم تحت فرماندهی یک مرکز بالاتر است و به همین ترتیب تا بالاترین مرکز فرماندهی که فرمانده کل قوا است پیش می رود. در واقع نیروهای پراکنده ی این ارتش با نظمی معین در نهایت تحت فرماندهی مرکزی قرار می گیرند که تصمیمات کلی و اساسی را برای آن می گیرد و واحدهای کوچک تر ملزم به اجرای آن ها هستند. چنین ارتباطاتی در کلیه ی واحدهای کاری و اجتماعی هست و افراد که در واقع اجزای سیستم هستند موظف به انجام برنامه های طراحی شده از سوی بالاترین مرجع فرماندهی در آن واحد هستند.
به همین ترتیب که پیش برویم متوجه خواهیم شد که عالم هم به سلسله مراتب نیروهای قوی تر اداره کننده ی نیروهای ضعیف تر و جزء هستند تا آن جا که مافوق ترین نیروی قدرت و عظمت حاکم بر کل عالم هستی و اداره کننده ی آن است. البته همان طور که فرماندهی یک ارتش جدا از آن نیست و مدیریت یک شرکت یا کارخانه را نمی توان خارج از آن تصور کرد، مافوق ترین نیروی قدرت و عظمت هم جدا از عالم نیست . به راستی آیا با تفکر و تعمق در امور عالم نمی توان هرچه بیشتر به وجود یزدان مقتدر دانا و عظمت نیرو و دانش او پی برد؟
حال برای این که بیشتر به عظمت هستی بی پایان پی ببریم، یک لحظه فکر کنیم که انسان با مقدار بسیار ناچیزی از صفات الهی که اگر خوب فکر کنیم در برابر عظمت عالم لایتناهی هیچ محسوب می شود، توانسته چنین پیشرفت عظیمی در شناخت دانش یزدانی داشته باشد که موفق به انجام اختراعات زیادی که شاهد آن هستیم بشود. پس اگر اعتقاد داریم که دانش و شعور بشر بسیار والاست، به این توجه کنیم که منبع عظیم و بی پایان این شعور و دانش و قدرت چه عظمتی دارد که چنین موجود هوشمندی را خلق کرده است. به هرحال با توجه به این مطالب می بینیم که از هر مسیری به قضیه نگاه کنیم چاره ای نداریم غیر از این که بپذیریم این عالم با نیروی بی پایان و دانش بی نهایت بر اساس نقشه ای بی نهایت هوشمندانه اداره می شود و نام آن را هرچه که بگذاریم در ماهیت آن فرقی ندارد. ما انسان ها ذره ای بی نهایت کوچک از این عالم بی انتها هستیم و دانش و نیرو و هوشمندی و تمام صفات دیگر خود را از این عالم گرفته ایم.
در صورتی که علاقه مند به مطالعه بیشتر در خصوص این موضوع هستید کتاب مکانیسم آفرینش و دینامیسم آفرینش را از دست ندهید.
از خودشناسی تا خداشناسی
پ ن : عجب جمله ی سنگینی کمرم رگ به رگ شد!!!